جدول جو
جدول جو

معنی پدید آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

پدید آمدن
هویدا گشتن پیدا گشتن آشکار شدن نمودار گردیدن، بوجود آمدن خلق شدن، معلوم شدن مرئی شدن، طلوع کردن طالع شدن، یا پدید آمدن بامداد ین. پیدا شدن (زهره و عطارد) پیش از طلوع آفتاب در مشرق. طلوع صباحی مقابل پنهان شدن بامدادین
فرهنگ لغت هوشیار
پدید آمدن
نمایان شدن، به وجود آمدن
تصویری از پدید آمدن
تصویر پدید آمدن
فرهنگ فارسی عمید
پدید آمدن
آشکار گشتن، بوجود آمدن، معلوم شدن
تصویری از پدید آمدن
تصویر پدید آمدن
فرهنگ فارسی معین
پدید آمدن
Arise
تصویری از پدید آمدن
تصویر پدید آمدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پدید آمدن
возникать
دیکشنری فارسی به روسی
پدید آمدن
entstehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
پدید آمدن
виникати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پدید آمدن
pojawiać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
پدید آمدن
出现
دیکشنری فارسی به چینی
پدید آمدن
surgir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پدید آمدن
sorgere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پدید آمدن
surgir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پدید آمدن
surgir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پدید آمدن
ontstaan
دیکشنری فارسی به هلندی
پدید آمدن
ปรากฏ
دیکشنری فارسی به تایلندی
پدید آمدن
timbul
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پدید آمدن
يظهر
دیکشنری فارسی به عربی
پدید آمدن
उभरना
دیکشنری فارسی به هندی
پدید آمدن
להתעורר
دیکشنری فارسی به عبری
پدید آمدن
現れる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پدید آمدن
발생하다
دیکشنری فارسی به کره ای
پدید آمدن
ortaya çıkmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پدید آمدن
kujitokeza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پدید آمدن
উদিত হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
پدید آمدن
پیدا ہونا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پدیدار آمدن
تصویر پدیدار آمدن
پدید آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید کردن
تصویر پدید کردن
آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید آوردن
تصویر پدید آوردن
ایجاد کردن پیدا کردن ظاهر کردن انشا تولید، ممتاز و مشخص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید آوردن
تصویر پدید آوردن
ایجاد کردن، احداث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سپید آمدن
تصویر سپید آمدن
ظاهر و نمودار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسند آمدن
تصویر پسند آمدن
گزیده آمدن خوش آمدن مقبول گشتن مورد قبول واقع شدن مطبوع افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
ظاهر شدن آشکار گردیدن: چنانکه پیدا آید در این نزدیک از احوال این پادشاه، حاصل شدن بوجود آمدن: هر کس مرکبست از چهار چیز... و هر گاه که یک چیز از آنرا خلل افتد ترازوی راست نهاده بگشت و نقصان پیدا آید، ظهور کردن نامبر دار شدن: بر خداوندان و پدران بیش از آن نباشد که بندگان و فرزندان خویش را نامهای نیکو و بسزا ارزانی دارند بدان وقت که ایشان در جهان پیدا آیند، یافت شدن یافته شدن: بفرمود تا همه آب آن چاه را و بسیاری گل بر کشیدند پیدا نیامد (انگشتری پیغامبر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید آوردن
تصویر پدید آوردن
نمایان ساختن، به وجود آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیدا آمدن
تصویر پیدا آمدن
پدید آمدن، به وجود آمدن، آشکار شدن، نمایان شدن، برای مثال اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲ - ۴۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وادید آمدن
تصویر وادید آمدن
پدید آمدن ظاهر شدن: (دست معجز نبوت عروس نیم خرمار با داماد بوحینفه زفاف داد بیک ساعت صد هزار نور در دل بوحنیفه وادید (وادیذ) آمد)
فرهنگ لغت هوشیار